loading...

•بیشه زاری غرق در شکوفه •

| سریال و اهنگ و کتاب و دیدگاه |

بازدید : 2
شنبه 29 فروردين 1404 زمان : 22:01
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

•بیشه زاری غرق در شکوفه  •

سریال کره‌‌‌ای بهترین ازدواج 최고의 결혼

چا کی یانگ ، مجری اخبار ساعت 9 عه ، اون خیلی معروفه ولی اخلاق خشک و سرد و کمی‌تا قسمتی خشن داره . 35 سالشه و تاحالا با مردی قرار نذاشته " من 🙄 " ولی دوس داره که بچه داشته باشه . اتفاقی با یه پسر دو سال از خودش کوچکتر که اونم اشپزه و تو برنامه‌های اشپزی همون شبکه اشپز بوده ، اشنا میشه . پسره " پارک ته یون " از قبل به چا کی یانگ چشم داره و حتی خونه شو تو همون ساختمونی که کی یانگ هست گرفته ،ولی از بس مغرور و کمی‌تا قسمتی بیشعور و مرد سالاره به روی خودش نمیاره که زنه رو دوس داره . اون میره به کی یانگ پیشنهاد همکاری تو یه کتاب میده و کی یانگ هم قبول میکنه اینجوری اشنا میشن و دیگه خلاصه دوست میشنو اینا و بعدش کی یانگ حامله میشه . ولی ته یون نه تنها بچه نمیخاد بلکه نمیخاد ازدواج کنه میگه از بچه متنفر و از مسئولیت پذیری ازدواج بیشتر بدش میاد . به کی یانگ میگه بره سقط کنه ولی اون اینکارو نمیکنه .

به سختی مقاومت میکنه تا تو شبکه کسی بویی نبره حامله اس ولی حالتهای حاملگی بالاخره لو میره . سونبه‌ی چا کی یانگ ، جو او چا ، میخاسته نماینده مجلس بشه ولی به دلیل اینکه یه زن ازش به علت ازار جنسی شکایت میکنه نمیتونه کاندید بشه و دوباره برمیگرده شبکه . اون از حامله بودن کی یانگ استفاده میکنه و تهدیدش میکنه که اگه نذاره بیاد دستیار گوینده اخبار کنار کی یونگ بشه به همه میگه که حامله س . وقتی کی یانگ خونریزی میکنه ولی اونه که کمکش میکنه و خیلی نگرانشه . شخصیت بامزه‌‌‌ای داشت گرچه نگاهش به زن عقب افتاده‌‌‌ای بود مث همه‌ی سنتی‌ها و مردای عوضی و فرصت طلب بود .

کی یانگ با پارک ته یون میرن خونه‌ی ته یون تا خبر حاملگی و ازدواج بدن ولی اونجا متوجه میشه که خانواده‌ی ته یون به شدت سنتی و امل هستن و حالش بهم میخوره و بعد میگه که ازدواج نمیکنه از اون به بعد رابطه شونو تموم میکنه و پارک ته یون میره به کاراموز زیردست کی یانگ میریزه رو هم تا کی یانگ رو بسوزونه . چقد بچگونه پسره‌ی بی مسئولیت بی غیرت سست عنصر . با اون خانواده‌ی داغونش .

میزنه دختر دومی‌هم حامله میشه این بار دیگه اینو میگیرتش ولی بچه‌ی اون سقط میشه . روزی که بچه اش سقط میشه ، بچه‌ی کی یانگ به دنیا میاد . کی یانگ این مدت به سختی از جایگاهش تو شبکه محافظت میکنه . وقتی همه می‌فهمن اون حامله س اون کنفرانس خبری میذاره و به همه میگه که اون از اسپرم اهدایی بچه دار شده و میگه که نمیخاد ازدواج کنه و فقط بچه میخاد . خب یه چیز غیرمعمول و نامتعارفیه وقتی که جامعه داره از نه به ازدواج جوونها رنج میبره و برنامه و این چیزا می‌سازن برای ازدواج و فرزند اوری . کلی انتقاد میشه تخم مرغ پرت میکنن فلان . از اخبار گویی کنار گذاشته میشه و اینا خلاصه بچه شو به دنیا میاره . ولی دردسر بچه که یکی دوتا نی . چطور میتونه هم کار کنه هم بچه داری تازه اونم بچه‌‌‌ای که نه تنها نرمال به دنیا نیومده بلکه خودشم نرمال نی . یجوری بود بچهه . تازه تو مهدکودکم والدین بچها و خود بچه‌ها با بچه دوس نمیشدن .

خلاصه بدبختی زیاد میکشه . موقع زایمان که سونبه جو باهاش بود و بیشتر موقعهایی که حالش بد بود هم اون باهاش بود . درواقع سونبه چا کیونگ رو دوس داشت ولی به خاطر غرورش بهش نگفته بود . سونبه با طرفداری الکی از زنای مجرد بچه دار و فمینیست بازی خودشو گنده میکنه . بعدم خودشو به عنوان بابای جایگزین بچه به همه معرفی میکنه . خلاصه اینجور داستانا .

میگذره و درحالیکه چاکی یونگ بچه رو تو خفا داشت بزرگ میکرد سونبه واسه گنده کردن خودش بچه رو میاره تو یه شو و نمایش میده . اینجوری مادر ته یون بچه رو میبینه و متوجه شباهتش به پسر خودش میشه و میفهمن که این بچه درواقع نوه شونه . زن ته یون برای خودشیرینی میسپاره بچه رو میزدن و میاره خونه پدرشوهر مادرشوهرش . دادگاه و دی‌‌ان‌ای و این چیزا راه می‌افته و پارک ته یون فقط برای رو کم کنی حضانت بچه رو از کی یانگ میگیره . بچه‌‌‌ای که این همه تلاش کرده بود تا داشته باشتش و کسی نفهمه که بچه‌ی کیه و ازش نگیرنش اینجوری به راحتی ازش گرفته میشه . مدتی میگذره و سونبه به کی یانگ کمک میکنه که خودشو پیدا کنه . اونو سخنگوی تبلیغاتی خودش تو ستادش میکنه ، اون صادقانه راجبه تصمیمش برای بچه دار شدن بدون ازدواج و قضیه بابای بی مسئولیتش صحبت میکنه و بعد حمایت مردم رو جلب میکنه .

بچه که مدتی پیش خانواده پدری می‌مونه از دلتنگی مامانش مریض میشه و ته یون دست اخر بچه رو برمیداره میبره پیش کی یانگ و بهش اجازه میده که هروقت بچه خاست بیاره ببینن همو . اینجوری یه رابطه مسالمت امیز بینشون ایجاد میشه . از طرفی زن ته یون هم طلاق میگیره . و سونبه بالاخره از کی یانگ خاستگاری میکنه . و همه چی به خوبی و خوشی تموم میشه .

سریال خنده داری بود با معنای عمیق و ریشه‌‌‌ای راجبه زن‌ها و مادر بودن و شاغل بودن و نگاه پست جامعه مردسالار به زن و مادری . خانواده‌ی ته یون یه خانواده سنتی چوسانی بودن با ریشه‌های زیاد . مامانه ته یون رسما مث برده و خدمتکار بود و هیچ ابایی هم نداشت از اینکه اینو به دیگران هم یاد بده . باباش یه مستبد بی فرهنگ و وحشی بود . درواقع مامانش بیشتر باعث شده بود که جو خونه اونجوری باشه . بچه‌ها هم با اینکه از این وضعیت بدشون می‌اومد و حتی خاهر ته یون چقد از اینکه زن و مرد برابر نیستن و اینا ناراضی بود با اینحال خود به خود خوی و اخلاق باباشونو داشتن . ته یون که یه خودخواه و سست عنصر بود و دستور صادر میکرد . خاهرشم دست بزن داشت و وحشی بود و برا همین کسی باهاش تاحالا دوست نشده بود . کلا با اینکه پولدار بودن ولی خانواده‌ی داغونی بودن .

کل اخبارای سریال حول موضوع زن‌ها ازدواج و نگاه از بالا به پایین جامعه و مرد‌ها به زن‌ها بود . البته که مادر شدن بدون ازدواج مسخره اس و اصلا ادم چرا باید بدون ازدواج بچه دار بشه و کسی که تو اسایش نیست چرا باید بخاد بچه داشته باشه !؟

ولی درکل سریال سعی داشت دغدغه‌های یک زن مستقل در جامعه‌ی مردسالار که بیرون از ازدواج میخاد مادر بشه رو نشون بده .

بازدید : 2
دوشنبه 24 فروردين 1404 زمان : 21:01
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

•بیشه زاری غرق در شکوفه  •

پارک جه یونگ یه حروم زاده‌ی شیبله که از بچگی یه روده‌ی راست تو شکمش نبوده . اون بخاطر قرض و قوله‌هاش کلی تو دردسره . یه روز باباش تصادف میکنه و میره بیمارستان ، بعدش میره خونه که به برا باباش لباس ببره ، متوجه میشه که باباش بیمه عمر داره و ضی نعفش این نکبته . نقشه میکشه که باباشو بکشه تا به بیمه دست پیدا کنه . این قتل باعث چندتا قتل زنجیره واره دیگه میشه که کشته شده‌هاش همگی حروم زاده‌‌ان‌. بد نبود ولی اونقدرام هیجانی نبود . شین مینا تازگی چقد قیافه ش اجومایی شده‌ها .

بازدید : 2
دوشنبه 24 فروردين 1404 زمان : 21:01
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

•بیشه زاری غرق در شکوفه  •

هان یو مول دادستان شده تا راز قتل برادرش‌هان بیول ،که وقتی 6 ساله بوده کشته شده رو کشف کنه . قبل اینکه دادستان شه با گو دونگ چی که دادستان بودش اشنا میشه . اونا باهم دوست میشن و رابطه خوبی داشتن تا اینکه یه روز‌هان یو مول یه چیزی لای کتاب دونگ چی می‌بینه که اونو کاملا نسبت به دونگ چی مشکوک میکنه و بعدشم کلا باهاش قطع ارتباط میکنه .

هان یو مول کاراموز زیردست گو دونگ چی میشه و باهم کار میکنن . بعدها که‌هان یو مول نسبت به گو دونگ چی اعتمادشو بدست میاره به گو دونگ چی قضیه برادرشو میگه . بعدش اونا راجبه پرونده‌ی برادرش تحقیق میکنن و متوجه میشن که همه چی زیرسر بالادستی‌ها بوده .

سریال کره‌‌‌ای غرور و تعصب

سال 1999 ، دادستانی قرار بوده از این نشست‌ها با پلیس بذاره که حق تحقیقات ماله کی باشه مث قضیه سریال کره‌‌‌ای جنگل مخفی 2 ، دادستان مو هه مان و دوست وکلیش جونگ چانگ کی ، یه پرونده‌ی رشوه‌ی پر سر و صدایی رو حل کردن و خیلی معروف شدن . یه شب اونا تصادف میکنن و باعث مرگ یه زن میشن . پسر بچه‌ی زن هم اونجا اونور خیابون بوده . این خبر به بالادستی‌ها میرسه و رییس بزرگ ادم اجیر میکنه تا این پرونده هرچه زودتر لاپوشونی شه و شاهد که پسر بچه س کشته شه . چون ممکن بوده به ضرر مذاکرات تموم بشه این موضوع . هردو نفر دخیل در تصادف نمیخاستن این اتفاقا بیفته و اینجوری برنامه ریزی شده بود که دیگه کاری از دستشون بر نیومده .

روزی که قرار شده تا شاهد که یه پسر بچه‌ی 7 ساله س به نام کانگ سو رو از ایستگاه پلیس بدزدن ببرن خفه ش کنن ،‌هان بیول که گم شده بوده هم همزمان تو ایستگاه بود اونا اتفاقی بهم برخورد میکنن ، از اتفاق هردو پالتوی زرد پوشیده بودن ، به ادم ربا گفتن بچه پالتوی زرد تنشه . ادم ربا که نمیفهمه کدوم بچه رو باید بدزده هردو رو میدزده . بعدشم اشتباهی به جای کانگ سو ،‌هان بیول رو میکشه . البته کشته شدن‌هان بیول توسط ادم ربا انجام نمیشه یه دادستان این کارو انجام میده که بعدها متوجه ش میشن تو تحقیقات . جایی که قرار بود این قتل انجام بشه یه کارخونه‌ی متروکه بوده که بابای دادستان گو دونگ چی اونجا نگهبان بوده . گو دونگ چی دبیرستانی دقیقا همون روز اومده بوده به باباش سر بزنه که ادم ربا رو درحال خفه کردن بچه‌‌‌ای می‌بینه ، با میله میزنه تو سر ادم ربا و بچه رو نجات میده منتها اتفاقی می‌افته و بیهوش میشه وقتی بلند میشه هیچ چیز و هیچکسی اونجا نبوده . ادم ربا رو هم دادستان میکشه . کانگ سو فرار میکنه و بعدها وکیل جونگ چانگ گی اونو به فرزندی قبول و بزرگش میکنه . اون حافظه شو از دست داده . همه‌ی این وقایع درحالی که‌هان بیول هنوز توسط ادم ربا کشته نشده بود و یه جا قایم شده بوده . بابای دادستان اتفاقی شب بعد دادستان رو میبینه و متوجه بچه میشه . همون شب دادستان کارخونه رو اتیش میزنه . بابای دادستان دونگ چی نمیتونه بچه رو نجات بده . و اینجوری‌هان بیول طفلکی زنده زنده تو اتیش میمیره .

تهشم همه به سزای اعمالشون میرسن . دادستان دونگ چی و‌هان یو مول هم بهم میرسن . تا اخر رفتارای کانگ سو جوری بود که میگفتی این‌هان بیوله و داره اشتباه میکنه . داستانش جالب بود ولی خیلی کش و قوس الکی داشت . مثلا دیگه مرگ ادم ربا اهمیتی نداره که کیه و چی میشه .مامان و بابای یو مول هم عن بچه دوستی رو در اورده بوده انقد به مرگ پسرشون و عامل قتل و اینا چسبیده بودن که همه زندگیشون اون شده بود و یو مول دیگه خسته شده بود . دادستان مو هه مان هم الکی شبیه مشکوکا بود تا اخر . از کانگ سو هم خوشم نیومد جون میکند یادش بیاد قضیه چی بوده . دادستان دونگ چی هم بامزه و خوشتیپ و مهربون بود .

درکل متوسط بود .

بازدید : 1
چهارشنبه 5 فروردين 1404 زمان : 22:31
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

•بیشه زاری غرق در شکوفه  •

سریال کره‌‌‌ای وقتی زندگی بهت نارنگی میده When Life Gives You Tangerines

راجبه زندگی اِسون و کوانگ شیک ، که کوانگ شیک از بچگی عاشق و اویزون اِسون بود و بالاخره هم با مشقت‌های فراوان بهم میرسن . اِسون زندگی پرفراز و نشیب و بدبختی‌های زیادی داشت و از طرفی ذهنش پر از رویاهای زیاد و بلندی بود ، از جمله که دوست داشت دانشگاه بره دوست نداشت دست به سیاه سفید بزنه و از اینجور چیزا ولی خب موقعیت زندگی و همچنین تقریبا بی خانواده بودنش باعث شد که نتونه به رویاهاش برسه ، عوضش شانس بهش یه مرد عاشق و همه چی تموم که همه‌ی فکر و ذکرش اِسون بود ، داد که جای همه‌ی رویاها و پول و دانشگاه و زندگی اشرافی و غیره رو گرفت و صدبرابر از همه‌ی اینا همون مرد خوب بهتره . بچه دار میشن پیشرفت میکنن دخترشون رو دانشگاه سئول می‌فرستن ، پسرشون هم به راه میشه و خلاصه درمورد زندگی و سختی‌های زندگی و عشق و محبت خانوادگی بود . دخترشو رو زیاد دوس نداشتم ، بی لیاقت بود ، تو همچون خانواده‌‌‌ای با همچون بابا و مامان فوق العاده‌‌‌ای که همه چیشون رو همه چیشون رو علاوه بر محبت بی حد و حثر رو بهش داده بودن بعد مث کسخلا میخاست با یه پسری که مامانش عفریته بود ازدواج کنه چون عقده‌ی پول و خانواده‌ی پولدار داشت . حالا خوبه دست به سیاه سفید نزده بود و مث شاهزاده‌ها بزرگش کرده بودن .احمق . حیف اون بابا و مامان ، همون لیاقتش مادرشوهر عفریته بود تا یه مدت باهاش باشه زجر بکشه تا قدر عافیت بدونه . خلاصه . درکل سریال قشنگی بود . کمی‌تا قسمتی اب داشت که قابل اغماضه میتونین بزنین جلو .

بازدید : 1
جمعه 23 اسفند 1403 زمان : 18:37
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

•بیشه زاری غرق در شکوفه  •

춘화 연애담سریال کره‌‌‌ای داستان عاشقانه‌ی چون هوا ، چون هوا یه نوع هنر نقاشی اروتیکه که تو دوره‌ی چوسان بوده ، در کلمه به معنای گل بهاری هم هست .

سریال کره‌‌‌ای 춘화 연애담

نقاش‌هایی مث کیم هونگ دو و شین یون بوک از نقاشای پیشتاز این ژانر بودن که مفصلا راجبشون تو پست سریال 💚 سریال کره‌‌‌ای نقاش باد‌ها💚 نوشته بودم .

سریال داستان عاشقانه‌ی چون هوا ، تو یه شهر تخیلی میگذره که شاهزاده خانومی‌به اسم هواری داستان‌های اروتیک و نقاشی‌های اروتیک مینویسه و میکشه که داستان‌ها درواقع طعنه‌‌‌ای هستن به وضع سیاسی کشور و رفتار یه سری مردا با زنا و بی عدالتی‌هایی که به خاطر قانون کشور تو روابط زن و مرد پیش میاد .

هواری سرزنده و کنجکاو و شلوغه . اون با دوستای خودش که همشون از اشراف زاده‌ها هستن دغدغه‌های مربوط به سن و موقعیت ازدواج و این جور مسائل رو دارن . دور هم جمع میشن و علاوه بر بحث پیرامون هرچیزی نقاشی و گلدوزی و این کارارو انجام میدن . سریال خیلی خوب به موضوع رابطه‌ی جنسی پرداخته بود . اون حس ارامش و خیال راحت و ناپدید شدن استرس‌ها بعد از ازدواج خوب و پیدا کردن یه شریک همفکر و همراه و خوب تو رابطه‌ها خیلی قشنگ نشون داده شده بود .

درکل سریال قشنگی بود که دیدنش برام لذت بخش بود . گرچه چانی sf9 🍀 سریال کره‌‌‌ای معجزه با بازی پسرای SF9🍀

اینجا اونچنان نقش پررنگی نداشت ولی بقیه بازیگرا و داستانهایی که تو سریال اتفاق می‌افتاد خیلی جذاب و ارامش بخش بودن .

سریال کره‌‌‌ای 춘화 연애담

بازدید : 2
جمعه 23 اسفند 1403 زمان : 18:06
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

•بیشه زاری غرق در شکوفه  •

سریال کره‌‌‌ای مرد استوایی The Equator Man

سانو و جانگ ایل همکلاسی هستن ، هردو خانواده‌های نسبتا معمولی به پایین دارن . جانگ ایل باباش کلی قرض داره و نزول خورا دنبالشن ، یه روز میان مدرسه‌ی جانگ ایل و مزاحمت ایجاد میکنن ، سانو که شخصیت عدالت طلب و بی عدالتی و زورگویی رو نمیتونه تحمل کنه ، میره به کمک جانگ ایل و جای اون کتک میخوره تا اون بتونه بره به امتحانش برسه . اون میگه من که درهرحال زرنگ نیستم این که زرنگه بذا به امتحانش برسه . جانگ ایل هم در عوض این کار میگه من بهت درس یاد میدم تا تو هم خودتو بکشونی بالا و بری دانشگاه و یه چیزی بشی ، جانگ ایل برعکس سانو شخصیت خورده شیشه‌‌‌ای داره ، خودخواهه و مغروره .

بابای سانو سرطان میگیره و میره پیش بابای واقعی سانو و اونو از اینکه یه پسر داره خبردار میکنه ولیکن بابای واقعی سانو یه ادم عوضی و پارانویای دهاتی تازه به دوران رسیده‌‌‌ای و میگه که اون بچه ماله اون نی و ماله دوستشه که با نامزدش بهش خیانت کردن . بیخود و بیجهت با بابای سانو گلاویز میشن و دراخر بابای واقعی بابای ناواقعی رو میکشه . این اتفاق رو بابای جانگ ایل که کارگر بابا واقعیه اس می‌بینه . بابای واقعیه اسمش جیننو شیکه ،جین نو شیک پیشنهاد پول و امکانات و رفاه به بابای جانگ ایل میده و میگه که پسرشو ساپورت میکنه به شرط اینکه این موضوع بین خودشون دوتا بمونه و جسد رو هم ببره سربه نیست کنه ،بابای جانگ ایل که میبینه خودش پول نداره و تازه یه عالمه قرض داره و از طرفی پسرشم زرنگ و باهوشه تصمیم میگیره پیشنهاد رییس رو قبول کنه . شب که میره تا جسد رو دار بزنه تا خودکشی جلوه بده ، بابای سانو زنده میشه ، یارو میترسه و بعد وسوسه‌ی پول و مقام و اینا میزنه خودش بابای سانو رو میکشه . فردا سانو و جانگ ایل که دوست شدن میرن دنبال باباش بگردن و تو جنگل باباهرو پیدا میکنن . پلیس و اینا و داستان .

سانو باور نمیکنه که باباش خودکشی کرده باشه برا همین دنبال اینکه ببینه اون روز باباش کجا بوده با کی بوده و مدرک جمع کنه تا پلیس بیشتر تحقیق کنه . یه سری مدارک پیدا میکنه و میخاد بره تا به پلیس تحویل بده که جانگ ایل که متوجه شده که باباش و رییس جین کسایین که بابای سانو رو سربه نیست کردن ، با چوب میزنه تو سر سانو و بعدشم پرتش میکنه تو دریا و میره سئول دانشگاه .

سانو جسدش بالا میاد و یکی دوسال تو کما می‌مونه . بعدش که بهوش میاد می‌فهمن در اثر ضربه به سرش کور شده . اون همه چیزو به یاد داره ولی خودشو به فراموشی میزنه .

این بین یه خانواده‌ی دیگه‌‌‌ای هم هستن که چه سومی‌و باباشن ، بابای چه سومی‌از این شمن‌هاس و خودشم خیلی خوب نقاشی میکشه . این دوخانواده از قبل همو می‌شناختن . و سانو وقتی بچه‌های مدرسه سومی‌رو مسخره میکردن پشتش در اومده بوده .بابای چه سومی‌شبی که بابای جانگ ایل بابای سانو رو به درخت می‌بست ، پشت بته‌ها بوده و این واقعه رو دیده ولی هیچی نگفته . به خاطر پول که دست اخرم نمیتونه پولی به جیب بزنه . خود چه سومی‌هم روزی که کنار صخره ، جانگ ایل به سانو حمله میکنه و میندازتش تو دریا ، شاهد این ماجرا بوده ولی اونم چیزی نمیگه . چون از جانگ ایل خوشش میاد ولی جانگ ایل عنم حسابش نمیکنه . به قول سانو میگفت جانگ ایل حتی اگه به زمین گرمم بشینه بازم به تو نگاهم نمیندازه . کلا فاز چه سومی‌معلوم نبود خیلی ادم مزخرفی بود . دختره پتیاره . اون بعدها نقاش میشه و از اون واقعه حمله‌ی جانگ ایل به سانو نقاشی کشیده . تا به خیال خودش اینجوری جانگ ایل رو تهدید کنه و اونو به سمت خودش بکشونه . ولی این اتفاق نمی‌افته .

درهرحال زمانیکه سانو بیهوش بودش و به هوش میاد بابای چه سومی‌و خودش پیشش مونده بودن .

سانو به همراه چه سومی‌و یه دوست دیگه میرن سئول و سانو اونجا پیش یه دختری که اونم زخم خورده‌ی کارای رییس جین نوشیکه ، خط بریل یاد میگیره . بعدشم به عنوان ماساژور کاری دست و پا میکنه . بعدها دوست باباش ، همونی که جین نوشیک فک میکنه نامزدش با اون ریخته بوده روهم ، از طریق نامه‌‌‌ای که بابای سانو نوشته بوده متوجه سانو میشه و برمیگرده کره و متوجه اتفاقایی که به سانو گذشته میشه اونو باخودش میبره خارج ، سانو چشماشو عمل میکنه درسم میخونه و به عنوان یه تاجر معدن برمیگرده کره تا هم کار بکنه هم این وسطا انتقامشو از جانگ ایل و باباش و رییس جین نوشیک که نمیدونه کجای این ماجراس بگیره . کم کم تو تحقیقات متوجه حقیقت امر میشه و خلاصه انتقامشو میگیره ، یه زن خوبم پیدا میکنه و تمام .

درکل سریال قشنگی بود . یه سری جاهاش کند بود و یه سری جاهاش خیلی کش می‌اومد و نزدیک به اب بود ولی جذاب و قشنگ بود .

شخصیت جانگ ایل خیلی عوضی بود و تا لحظه‌ی اخر که سانو متوجه حقیقت شده بود و حتی وقتی با زبون بهش گفت من میدونم تو منو به کشت زدی و انداختی تو دریا هیچ پشیمونی و عذرخاهیی نشون نمیداد . شخصیت سانو هم پسر خوب و مهربونی بود که هرسری به هرکسی خوبی کرده بود جاش بدی بهش رسیده بود ولی خب احمق بود و خودشو به خاطر ادمای عوضی تو دردسر می‌نداخت .

اخرش مث همه‌ی سریالا یخورده اب بندی و مسخره تموم شد مخصوصا اینکه جانگ ایل اخرش دیوونه شده بود و سانو اورده بودش پیش خودش نگه داری میکرد کی دشمنشو میاره پیش خودش . 🤨🙄😂👀

منظور از عنوان سریال هم شخصیت سانو بود که یهو عوض میشد یا مهربون بود یا احمق یا دنبال انتقام بود .

بازدید : 1
دوشنبه 19 اسفند 1403 زمان : 22:01
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

•بیشه زاری غرق در شکوفه  •

بین سریالای درحال پخش این سریال از همشون باحالتر و قشنگتره .

کانگ هه سانگ ، مامور مخفی سرویس اطلاعاته که برای یه ماموریتی باید در قالب بچه دبیرستانی وارد یه دبیرستان خیلی معروف و قدیمی‌بشه . داستانش به نظر مسخره میاد ولی وقتی دیدمش نظرم کاملا عوض شد و باز هم به متفاوت سازی کره ای‌ها ایمان اوردم . کانسپت بچه دبیرستانی شدن خب تکراری و نخ نماس ولی چجوری همون کانسپت میتونه انقد جذاب و دیدنی بشه ؟ باید ببینین تا بفهمین .

سریال کره‌‌‌ای دبیرستان مخفی undercover high school

بازدید : 1
دوشنبه 19 اسفند 1403 زمان : 22:01
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

•بیشه زاری غرق در شکوفه  •

سریال کره‌‌‌ای گگدوگی : مکعب‌های تربچه کیمچی Kimcheed Radish Cubes

حالا اینکه چرا اسمش اینه رو نمیدونم .

این یه سریال سفارشی برای ترویج فرهنگ خانواده و محبت بین خانواده‌ها و اینجور چیزا بوده .

راجبه سه تا خانواده س با طرز زندگی‌های متفاوت.

سریال کره‌‌‌ای گگدوگی : مکعب‌های تربچه کیمچی Kimcheed Radish Cubesسریال کره‌‌‌ای گگدوگی : مکعب‌های تربچه کیمچی Kimcheed Radish Cubes

اولین خانواده ، خانواده جانگ هستن ،یه خانواده سنتی هستن،از این خانواده‌هایی که هرکی ازدواج کنه میاد تو همون خونه یه اتاق بهش میدن زندگی میکنه . اینا با مادروپدر بزرگ همگی باهم زندگی میکنن . پسر اول از زنش طلاق گرفته و دختر 4 ساله رو خودش از نوزادی بزرگ کرده . همه‌ی کارای خونه هم رو دوش مامانه خانواده س که میشه عروس خانواده . پسر اول تو رادیو کار میکنه ، پسر دوم کاری نداره و پسر سوم هم دبیرستانیه . پدر خانواده هم معلمه .

دومین خانواده ،خانواده لی هستن ، یه پسرشون مرده و عروسشون باهاشون زندگی میکنه و یه دختر هم دارن . پسر اولشون هم با یه دختر از خانواده پولداری ازدواج کرده و مدتیه رفته استرالیا . دختر اون خانواده پولداره ، خانواده‌ی پارک هستن که مامانش هتل داره و پسرش پارک جه وو هم همون جا مدیره . پسرشون هم وقتی از استرالیا میاد با اینکه وکیله میره منشی دفتر مادرزنش تو هتل میشه .

و سایا با بازی پارک شین هه که قراره خانواده جانگ و پارک رو بهم وصل کنه .

دختر خانواده لی هم با پسر وسطی خانواده جانگ باهم دوستن و بعدها باهم ازدواج میکنن .

تازگی عروس خانواده لی کار پیدا کرده و نویسنده‌ی رادیو شده . اون با پسر اول خانواده جانگ همکار میشه و اونا از هم خوششون میاد . پدرمادربزرگ پسره اصرار دارن که حالا که دختر خوبی پیدا شده که شرایطش با شرایط نوه شون میخوره هرچه زودتر با هم ازدواج کنن تا اینجوری هم بچه مادر دار بشه هم نوهه از تنهایی و عذب بودن در بیاد .

تو اثنای اشنایی و چراغ سبز نشون دادن بهم ، زن قبلی جانگ دونگ جین ، پیداش میشه و میاد گوینده‌ی رادیو همون بخش میشه و اینجوری کش مکش و اینجور داستانا به وجود میاد .

داستان اصلی ولی راجبه سایا و اینکه سایا کی هستشه . یه روز پارک جه وو میره کوه و تو کوه حادثه‌‌‌ای پیش میاد و این بیهوش میشه ، سایا که تو معبد قرار راهب بشه ، حدود 23سالشه ، پارک جه وو رو تو کوه می‌بینه و نجاتش میده . اینجوری جه وو با سایا اشنا میشه . مدتی میگذره و سایا تصمیم میگیره که معبد رو ترک کنه ، راهبه‌‌‌ای که بزرگش کرده بهش اسم پدرشو میگه و اونو راهی میکنه . سایا بدون هیچ اشنایی با شهر و ادمای جورواجور وارد شهر میشه و کار پیدا میکنه ولی پولاشو میدزدن و اون یاد اجوشی که نجاتش داده می‌افته . به هتلی که ادرسشو از قبل داشت ،میره و میتونه اونجا کار گیر بیاره تو رفت و امدا پاک جه وو کم کم به سایا علاقمند میشه و بعد سایا به اجوشی : پاک جه وو ، میگه که میخاد دنبال باباش بگرده . جه وو از خاهرش میخاد که از جاریش که تو رادیو کار میکنه بخاد که با گفتن اسم پدر سایا دنبال اون بگردن . مدتی میگذره و پدر سایا رو پیدا میکنن که لب گور تو بیمارستانه .

مامانه جانگ دونگ جین که همیشه به برنامه رادیویی پسرش گوش میده اسم پدر سایا رو میشنوه و اونو می‌شناسه از پسرش میخاد که بهش بگه اون یارو الان کجاست . بهش میگه که پسر کسیه که قدیم تو یه دهاتی بهش کمک کرده بود . مامانه میره به ملاقات بابای سایا و با سایا اونجا اشنا میشه .

بابای سایا میمیره و سایا رو مامانه جانگ دونگ جین میبره خونه خودشون ، تو همین اثنا مامانه می‌فهمه که سایا دختر خودشه که سالها پیش قبل اینکه ازدواج کنه به دنیا اورده بوده و بهش گفته بودن که سر یه اتفاقی دخترت مرده و اونم به حرف اون کسی که اینو گفته بوده اعتماد کرده و تاحالا فک میکرده که دخترش مرده . از اون طرف مامانه پاک جه وو ، با ازدواج جه وو و سایا و رابطه‌ی اینا مخالفه وقتیم می‌فهمه که سایا دختره این زنه س بیشتر مخالفت میکنه .

مامانه قدیم پیش یه زنی زندگی میکرده تو یه دهاتی که اون زنه تو اون دهات پولدار بوده و معروف ، پسر این زنه و مامانه باهم عاشق و معشوق بودن تا زمانی که مامانه پاک جه وون به اون دهات میاد ، خلاصه مامانه حامله میشه درحالیکه مرده با این زن جدیده ازدواج کرده بوده ، زنه چون این خانواده خانواده پولداری بود خودشو چسبونده بوده بهشون ، از اتفاق خود زنه هم حامله بوده ، خلاصه بعد از به دنیا اوردن بچه ، به مادرشوهرش میگه که من بچه‌ی اون زن رو هم بزرگ میکنم . اینجوری مادرشوهره به مامانه میگه که از اون دهات بره و خیالش راحت باشه خودش بالاسر بچه هست و اینا ، ولی وقتی یه مدتی اونجا رو ترک میکنه متوجه میشه که بچه ش مرده و اینجوری کلا اون دهات رو ترک میکنه و بعدها هم ازدواج میکنه و سرش به زندگی خودش گرم بوده . اون زنه هم مال و اموال اون مادر و پسر رو میکشه بالا و فرار میکنه و پیرزنه میمیره و پسرشم اواره میشه . بعدها جه وو حقیقت رو می‌فهمه و از مادرش بدش میاد . و یه عالم اتفاق دیگه می‌افته .

این راز سریال بود که کم کم تو طول 43 قسمت باز میشه .

مامانه سایا خیلی زن بدبخت و ساده‌‌‌ای بود . تو طول زندگیش هیچ وقت برای خودش چیزی نخاسته بود و فقط وقتشو برای بچه‌هاش که حتی بچه‌های خودشم نبوده و بچه‌های شوهرش بوده " اینو قسمت 40 می‌فهمیم 🙄😁 من همش میگفتم اگه جانگ دونگ جین پسر این زنه باشه که الان سایا باید از دونگ جین بزرگتر باشه و اینا 😄 تو طول سریال ذهنمو مشغول کرده بود " صرف کرده بود و از پدرشوهر مادرشوهرش مراقبت کرده بود ، واقعا زن بدبخت و طفلکی بود بعدش که قسمتای اخر باهاش اونجوری رفتار کردن واقعا خیلی ناراحت کننده بودش . طفلک انقد غرق در سنت و افکار املی بودش که اصلا نمیتونست چیزی رو پنهون کنه و اینو که قبل ازدواج با شوهرش بچه داشته رو گناه بزرگی می‌دونست و رفت خودش به مادرپدرشوهرش گفت و اوناام واقعا باهاش خیلی بدرفتار کردن . انگار نه اینگار این همه سال براشون چقد زحمت کشیده بود انگار که بعد از ازدواج این اتفاق افتاده بوده . راستش من از این جور خانواده‌هاشون خیلی ذهلم میره یه سری چیزاشون خوبه ولی یه سری چیزاشون دیگه عن در اره و اُملیه .

برعکس از اون طرف مامان پاک جه وو که همه‌ی گوه‌ها زیرسرش بود تا اخر جنس خراب بود و اون بود که رفت راز زنرو به شوهرش گفت و ابروشو برد و دست اخرم باعث شد که زنه رو از خونه بندازن بیرون . اخر عاقبتش واقعا مسخره بود باید فلج میشد می‌افتاد یه گوشه نه که مثلا مث بچه‌ها بشه و یکیم باید هی اینو تر و خشک کنه و مواظبش باشه. ادم وقتی یکی بهش بدی میکنه باید خیلی احمق باشه که ببخشتش و بعدشم بره انگار که چیزی نشده مواظبش باشه و تر و خشکشم بکنه . اینو نمیگن مهربونی و محبت اینو میگن احمقی . یا باید می‌مرد جه وو و سایا میرفتن سر خونه زندگی خودشون یا باید به فلاکت می‌افتاد نه که یجوری بشه که ادم دلش بهش بسوزه . خلاصه .

نرمالترین خانواده که نه سنتی عقب افتاده بود و نه زیاد مدرن خانواده‌ی لی بود که همه‌ی بچه‌هاشم عاقبت به خیر شدن حتی عروسشونم برای اینکه به یه مرد بچه دار بدن کلی دست دست کردن ، چون خوشبختی و اسایش عروسشون رو می‌خاستن . حالا دیگه عروسشون عقل نداشت و زیادی مهربون بود و رفت با دونگ جین ازدواج کرد اون دیگه یه مساله‌ی جداس و انتخاب خودش بود . 😐😁

دست اخر همه میرن سر زندگی خودشون و خوشبخت میشن . درکل سریال قشنگ و جذابی بود . یه سری جاهای مسخره و اب از نظر من داشت که میزدم جلو مثلا این رسمای مسخره یا افکار املیشون رو و یا مهربونی مسخره‌ی عروس خانواده‌ی پارک . ولی درکل داستان قشنگی داشت .از اینجور سریالا که حسهای متفاوتی رو باهاش میشه تجربه کرد و حس کرد . بازی پارک شین هه هم با اینکه اینجا سنش خیلی کم بودش واقعا خیلی خوب بود . گرچه با بازیگر پارک جه وو اختلاف سنی زیادی داشت و زیاد بهم نمی‌اومدن .

یه سریال خانوادگی که میشه تو شبکه سه پخش بشه و تازه استقبالم بشه چون خانواده‌های ایرانیم عاشق عروسا و دخترای کلفت طور هستن .🤬😫🤦‍♀️ ادمایی که موافق اینجور افکار و رفتارها هستن نبینن بهتره .

بازدید : 2
پنجشنبه 8 اسفند 1403 زمان : 0:16
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

•بیشه زاری غرق در شکوفه  •

سریال کره‌‌‌ای عاشقان تروت Lovers of Music ؛تروت یه نوع ژانر موسیقیه .

این سریال داستانش تقریبا تا به حدی زیاد شبیه سریال رویای بلنده که سوزی و تک و اینا توش بازی کرده بودن .

چه چون هی با خاهر کوچکتر و باباش زندگی میکنه که یهو ورشکست میشنو باباش خودشو گم و گور میکنه تا مثلا بار روی دختراش نباشه درحالیکه همه‌ی طلبکارا ادرس خونه رو دارن خب میان قرض و بدهی رو از دختره میخان ، این جور داستاناشون خیلی مسخره و سست عنصری و بی غیرتیه کار باباهاشون . چه چون هی مامانش قبل مرگش خاننده‌ی تروت بوده ، یه مرده عاشقش بوده که اون مرده الان رییس کمپانی بزرگ و معروفیه ، یه خاننده‌ی معروف به اسم جانگ جونگ هیون تازگی به کمپانی اونا پیوسته منتها همون فرداش براش رسوایی درست میکنن که این با این زن اون زنه و وضع نابسامانی داره و اینجور بدبخت بیچاره میشه می‌افته تو خیابونا ، رییسه به جونگ هیون میگه اگه بری این دختری که بهت میگم رو اموزش بدی خاننده بشه من کاری میکنم که بازم مث قدیم ابروتو به دست بیاری و بازم به کارت ادامه بدی . جونگ هیون چاره‌‌‌ای نمی‌بینه تا اینکارو کنه . با بدبختی این دختره‌ی دهن گشاده زشت و گستاخ و بی ادب رو راضی میکنه بیاد بره خاننده شه ، دختره ام از اونجا که طلبکارا ول کن نیستن و چاره ایم نداره میره اودیشن میده از شانس می‌ترکونه و پولدار میشه و اینا . باباشم وقتی می‌بینه دیگه کسی‌ی دنبالش نیست و بدهیی نداره برمیگرده سر خونه زندگیش . مردک بی غیرت . جانگ جونگ هیون و چه چون هی هم تو این رفت و امد و اینا عاشق هم میشن . این وسطا پسر رییس کمپانیه هم الکی الکی عاشق این بی ریخت میشه که تا یه قسمتای جذاب و خنده دار بود ولی بعدش سریال اب شد . راستش نقش عاشق دل خسته به شین سونگ روک " پسر رییس کمپانی" نمی‌یاد . تا همون قسمت 12 هم به خاطر نقش متفاوت شین سوک روک سریالو نگا کردم وگرنه درکل زیاد جذاب نبود و درکل از این دختره ایونجی اصلا خوشم نمیاد . شخصیت واقعیشم همینجوری سرتق و گستاخ و بی ادبه .

بازدید : 3
پنجشنبه 24 بهمن 1403 زمان : 16:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

•بیشه زاری غرق در شکوفه  •

سریال کره‌‌‌ای اقامت در‌هانیانگ check in hanyang

این سریال ، چجوری بگم یجوری بود تلفیقی از تاریخ و مدرنتیه . داستانش اینجوریه که هونگ جه وون ، دختریه که 12 سال پیش پدرشو کشتن و اون مجبور شده برای اینکه زنده بمونه لباس پسرونه بپوشه . یه مهمون خونه‌‌‌ای هست که مهمون خونه که چه عرض کنم رسما کاخ امپراطوری بود ، برای یه مردی به اسم چونه که رتبه‌ی پایینی داشته ولی چون استعداد تجارت و اینا داشته بابای هونگ جه وون کمکش کرده بوده ادم بشه ، حالا همون یارو بابای هونگ جه وون رو کشته . حالا جه وون که مثلا پسره ، اومده تا تو اون مهمون خونه استخدام بشه تا بتونه انتقامشو بگیره . همچین داستانی داشت .

سریال کره‌‌‌ای اقامت در‌هانیانگ

از راست : هونگ دونگ سو ، شاهزاده . پسر معمولیه ، جون هوا پسر رییس مهمون خونه .

این مهمون خونه خیلی معروفه و همه اشراف و ادم معمولی‌ها میخان که اینجا استخدام بشن ، در سمت خدمتکار 🙄🤣 من نمی‌فهمم چرا یه اشراف زاده باید بیاد خدمتکار بشه ؟! ...

هونگ جه وون با نام هونگ دونگ سو وارد این مکان میشه و با سه تا پسر دیگه هم اتاقی و هم گروهی میشه ، این سه تا پسرا که هرکدوم داستان خودشونو دارن ، فقط یکیشون ادم معمولیه که اومده واقعا برای کار تا قرضای خانوادشو بده ، دوتای دیگه اشراف زاده هستن ، که هویتشون رو قایم میکنن .

یکیشون شاهزاده س که برای هدفی به اونجا وارد شده ، و یکی دیگه شون پسر همون رییس مهمون خونه برای اینکه کار رو یاد بگیره . اینا باهم دوستی قشنگی رو تشکیل میدن و داستانهایی اتفاق می‌افته . کم کم هدف واقعی هرسه معلوم میشه و هویت هونگ دونگ سو و دختر بودنش رو هم هرسه شون تو فواصل زمانی متوجه میشن . پسر رییس مهمون خونه کم کم عاشق هونگ دونگ سو میشه ، از طرفی هونگ دونگ سو و شاهزاده هم به هم یه علاقه‌های کمرنگی دارن که زیاد بولد نی ، نمیدونم چطور شد که قسمتای اخر داشتن برا هم می‌مردن 🙄😂.

حالا اینا دنبال چین ؟ بابای هونگ جه وون وقتی داشته تجارتشو گسترش میداده با دوستش که همین قاتلشه ، یه دفتری داشته که همیشه حسابا رو اونجا یادداشت میکرده به کی چی داده چقد داده اینجور چیزا ، اینا همیشه رشوه‌هاشونو تو دفتر می‌نویسن ،همیشه هم سر این دفترها جنگ در میگیره ، اینجوری خلاصه ، و این دفترچه رو تو یه صندوق میذاره و قفل صندوق رو هم کلیدشو دوتایی کرده یکی دست خودشو بوده یکی هم دست همون دوستش ، موقع مرگ واسه خودشو میده به دخترش . حالا مرده رییس مهمون خونه ، دنبال دختر یارو میگرده سالهاس تا نیمه دیگه کلید رو پیدا کنه و از طرفی صندوق رو . شاهزاده هم دنبال کلیده . حالا چی ؟! اسم امپراطور هم تو این دفتره هستا واسه همین امپراطور گفته که بره دفتر رو گیر بیاره تا دست بالا داشته باشه رو سر این یارو ، شاهزاده هم چی بگم شیر برنج خالص . الکی فقط حرف و چطور جرات میکنی و اینا رو میگه ولی هیچ قدرتی نداره . حرف بدون پشتوانه و قدرت چه فایده داره . و همچنین اون نمیدونه که اسم باباشم تو دفتر هست . اون متوجه میشه که نیمه کلید دست هونگ دونگ سوعه ولی اونو ازش نمی‌دزده ، میخاد سعی کنه از در دوستی باهاش وارد شه و دست اخر عاشق میشنو اینا .

یه سری اتفاقات می‌افته که نصفش اب بود و بالاخره همه چیز معلوم میشه ، قضیه این بوده که امپراطور فعلی ، و ریسس مهمون خونه و یه وزیر دیگه‌‌‌ای ، باهم دست به یکی میکنن تا امپراطور که برادر امپراطور فعلی هست رو عوض کنن ، وزیره امپراطور رو میکشه ،و برادره تو عمل انجام شده قرار میگیره . امپراطور یه پسر داشته که ولیعهدش بوده بچه بوده ، امپراطور اون بچه رو تو قصر نگه میداره و رابطه پسرعموها باهم خوبه ولی خب در حقیقت حق اونه که امپراطور بشه دیگه . خلاصه اگه اون دفتر برملا بشه محتویاتش همه چی قاراشمیش میشه . از یه طرف واسه امپراطور بد میشه و از طرف وزیر و رییس مهمون خونه میتونن رو سر هم و هردو رو سر امپراطور سوار بشن . گرچه سوار بودن .

2.3 قسمت اخر خیلی همه چیز تند میگذره ، جون هوا پسر رییس مهمون خونه یهو از یه ادم شاد و شنگول و بیخیال تبدیل به کسی میشه که خشن میشه و میخاد از هر روشی شده هونگ دونگ سو رو بدست بیاره که هونگ دونگ سو معلوم نی فازش چیه تا می‌فهمه این پسر اون یاروعه باهاش چپ می‌افته . گرچه قبلشم شعور نداشت ببینه این چه پسر نازنینیه . گرچه بابای جون هوا ، باباشو کشته بود ولی اخه از فضل پدر تورو چه حاصل ؟! رو میگیم پس از شرش هم به پسر چه مربوط میشه‌ها ؟! چطور فضلش نمیرسه ، ولی شرش میرسه ؟!

خلاصه یهو همه چی رو فیصله میدن خیلی ابکی و پسرعموهه به حقش میرسه و مثلا برملا میشه که پسرعموهه عقل کل بوده و نقشه‌هارو این کشیده بوده . " یه سری نقشه‌های تو داستان رو " هونگ دونگ سو و شاهزاده عزل شده هم میرن یه شهر دیگه مهمون خونه میزنن باز ، بابای جون هوا مهمون خونه رو که به مثابه‌ی قصر بود رو اتیش میزنه و خودشم توش اتیش میگیره ولی نمیمیره . جون هوا هم به عوضی بودن باباش پی میبره و میره با سه تا دوستاش دست در دست هم انتقام میگیرن و بعدشم میره مهمون خونه میزنن و اینا .

بازیگر نقش هونگ دونگ سو شیربرنج خالص اصلا یه ذره بازی نداره این دختره . قیافه هم نداره نمیدونم چرا انقد تو همه‌ی سریالا با اوپاها بازی کرده . از این پسره که نقش شاهزاده داشت هم دیگه کلا قطع امید کردم . همه‌ی نقشاش سست عنصر و شیربرنج و یخورده صلابت نداره یخورده کاریزمای شاهزادگی . این وسط جون هوا رو دوس داشتم که جذاب بود . مخصوصا وقتی خشن شده بود .

درکل سریال بدی نبود . اینجور بود که تااخر نگاهش کردم ولی خیلیم جذاب نبود . ولی بامزه گی‌های خودشو داشت .

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 114
  • بازدید کننده امروز : 115
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 115
  • بازدید ماه : 136
  • بازدید سال : 3343
  • بازدید کلی : 3360
  • کدهای اختصاصی